فرض کنید در یک بازی فوتبال، تیم شما در نیمه اول با نتیجه 2 بر 0 از حریف عقب است. در رختکن، شما با استفاده از مهارتهای رهبری خود، به بازیکنان انگیزه میدهید و با آنها صحبت میکنید تا در نیمه دوم با تمام توان بازی کنند. همچنین، با تفویض اختیار، تقسیم دوباره وظایف، تغییر استراتژی و چیدمان تیم، نقاط ضعف حریف را هدف قرار میدهید. در نهایت، تیم شما در نیمه دوم 3 گل به ثمر رسانده و بازی را با نتیجه 3 بر 2 به سود خود به پایان میرساند.
در این مثال، شما با استفاده از مهارتهای مدیریتی خود، تیمتان را از شکست نجات دادید و به آنها کمک کردید تا به پیروزی برسند. در دنیای کسب و کار نیز هر سازمانی (چه بزرگ و چه کوچک) به مدیریت نوین (رهبری) نیاز دارند.
یک مدیر خوب میتواند با برنامهریزی درست و همکاری با دیگران، از منابع موجود (مثل زمان، پول، نیرو انسانی و مواد اولیه) بهترین استفاده را بکند تا به هدف نهایی برسد.
در این مقاله از همیار آکادمی مفهوم مدیریت، ویژگیهای مختلف آن، سطوح، اهداف و تاثیر عملکرد آن بر سازمان را بررسی می کنیم. پس اگر میخواهید با شیوه صحیح مدیریت آشنا شده و مدیریت خود را بهبود بخشید و یا بدانید که چگونه مدیر توانمندی شوید، با ما همراه باشید.
آیا میدانستید!
شرکتهایی که از شیوههای مدیریت کارآمد استفاده میکنند، ۴۸ درصد بیشتر احتمال دارد کارمندانی باانگیزه داشته باشند. کارمندان باانگیزه، بازدهی بیشتری دارند و به شکل مثبتی در فرهنگ سازمانی تاثیر میگذارند. همچنین 50 درصد از کارمندان در طول دوران کاری خود، برای دور شدن از مدیران و بهبود کلی زندگی، شغل خود را ترک میکنند. [منبع: Gallup]
شرکتهایی که در مدیریت قوی و برنامههای افزایش انگیزه کارکنان سرمایهگذاری میکنند، شاهد ۱۰ درصد افزایش در رضایت مشتریان و ۲۰ درصد افزایش در فروش خواهند بود. همچنین شیوههای خوب مدیریت میتواند جابجایی کارکنان را تا 31 درصد کاهش دهد. [منبع: SHRM]
مفهوم مدیریت چیست؟ شخص مدیر کیست؟
مدیریت (Management) یعنی سازماندهی، هدایت و کنترل منابع مالی، انسانی و… برای رسیدن به اهداف مشخص. مدیریت یک فرآیند است که در آن مجموعهای از وظایف مرتبط مانند برنامهریزی، سازماندهی، تأمین نیرو و هدایت توسط یک مدیر به انجام میرسد.
مدیر (Manager) کسی است که نیازمند عملکردی اثربخش در جهت دستیابی به اهداف در زمان تعیینشده در سازمان می باشد. به عبارت ساده، یک مدیریت اصولی بر نتیجهی نهایی تمرکز دارد. برای مثال، اگر سازمانی بتواند هدف فروش خود را در زمان تعیینشده محقق کند، گفته میشود عملکرد اثربخشی داشته و مدیریت آن صحیح بوده است.
همچنین، مدیریت به دنبال استفادهی بهینه از منابع است، چرا که این امر موجب کاهش هزینههای شرکت و در نهایت منجر به سودآوری بیشتر میشود.
15 اصول اساسی مدیریت
برای اینکه مدیران بتوانند تصمیمات درستی بگیرند و کارها به خوبی پیش برود، چند اصل مهم وجود دارد:
- تقسیم کار: کارها باید با توجه به مهارت و تخصص هر فرد بین کارکنان تقسیم شود تا در کارشان حرفهای شده و کارها با بازدهی بیشتری انجام شود.
- زنجیره فرماندهی: هر شرکتی باید دارای سلسله مراتب مشخصی از نظر اختیارات باشد؛ از مدیران ارشد گرفته تا پایینترین سطوح.
- انضباط: برای اینکه همه چیز منظم و کارآمد پیش برود، همه کارمندان باید با توجه به قوانین تعیین شده توسط مدیریت، مقررات آن سازمان را رعایت کنند.
- وحدت و یکپارچگی: هر اقدام و تلاشی در درون سازمان باید برای رسیدن به اهداف مشترک هدایت شود.
- حقوق و پاداش: کارکنان باید برای مشارکت و تلاش خود، حقوق و پاداش عادلانه دریافت کنند.
- توزیع اختیار: باید میزان واگذاری اختیار بین کارکنان ارشد و سطوح پایینتر، به طور متعادل تنظیم شود.
- پیشبینی و برنامهریزی: یک مدیر موفق باید بتواند آینده را پیشبینی کند و برای آن برنامهریزی کند. این کار با تجزیه و تحلیل دادهها، تعیین اهداف و ایجاد استراتژیهای مناسب انجام میشود.
- سازماندهی: برای اینکه کارها به درستی انجام شود، باید سازماندهی دقیقی وجود داشته باشد که شامل تعریف دقیق وظایف و مسئولیتها، ایجاد ساختار سازمانی و تعیین منابع لازم است.
- استخدام و بهکارگیری: انتخاب افراد مناسب برای انجام کارها ، یکی از مهمترین وظایف یک مدیر است. این کار با فرآیند استخدام، آموزش و توانمندسازی کارکنان انجام میشود.
- رهبری و هدایت: یک مدیر باید بتواند کارکنان خود را راهنمایی و تشویق کند تا به بهترین نحو کار کنند، که این کار با ایجاد انگیزه، روحیه تیمی، ارائه بازخورد و تشویق، صورت می گیرد.
- کنترل و نظارت: یک مدیر باید بر عملکرد کارکنان و سازمان نظارت داشته باشد تا مطمئن شود که همه چیز طبق برنامه پیش میرود. این کار با جمعآوری دادهها، تجزیه و تحلیل عملکرد و ایجاد اصلاحات لازم انجام میشود.
- نوآوری و خلاقیت: یک مدیر باید فضایی را ایجاد کند که در آن کارکنان تشویق شوند تا ایدههای جدید ارائه دهند..
- انعطافپذیری: هیچ برنامهای بینقص نیست و همیشه شرایط غیرمنتظرهای پیش میآید. یک مدیر باید انعطافپذیر باشد و بتواند در صورت نیاز برنامههای خود را تغییر دهد.
- ارتباطات: ارتباطات موثر برای هر سازمانی ضروری است. یک مدیر باید بتواند به طور واضح و مختصر با کارکنان، مشتریان و ذینفعان دیگر ارتباط برقرار کند.
- یادگیری و توسعه: در دنیای امروز که به سرعت در حال تغییر است، مهم است که مدیران دائماً در حال یادگیری و توسعه باشند تا بتوانند به طور مناسب کارکنان خود را راهنمایی کنند. این کار با شرکت در دورههای آموزشی، مطالعه کتاب و مقالات و به اشتراک گذاشتن دانش با دیگران انجام میشود.
اینها فقط برخی از اصول کلیدی مدیریت هستند. مدیران موفق از ترکیبی از این اصول برای هدایت سازمانهای خود به سمت موفقیت استفاده میکنند.
وظایف مدیریت چیست؟
مدیران نقش ستون فقرات یک سازمان را دارند؛ آنها وظایف خطیری برای به ثمر رساندن اهداف سازمان را بر عهده دارند که برای انجام موثر این وظایف، باید از مهارت ها و دانش عمیقی در زمینه های مختلف برخوردار باشند.
این فعالیت ها به طور کلی به دستههای زیر تقسیم میشوند:
- برنامهریزی: شامل تعیین اهداف، تعریف استراتژیها و توسعه برنامههای عملی برای رسیدن به اهداف است. برنامهریزی نقش مهمی در جهتدهی و تعیین هدف برای سازمان دارد.
- سازماندهی: پس از تعیین اهداف، نوبت به سازماندهی منابع و ساختار سازمانی برای دستیابی به آنها می رسد. این شامل انتخاب افراد مناسب برای وظایف مناسب، تخصیص منابع به طور موثر و ایجاد ساختاری است که به تسهیل همکاری و ارتباطات کمک کند.
- انگیزه بخشی: کارکنان، یکی از مهم ترین بخش های یک سازمان است. برای اینکه سازمان به طور موثر عمل کند، مدیران باید به کارکنان خود انگیزه بدهند و آنها را تشویق به انجام بهترین کارشان کنند که شامل ایجاد محیطی مثبت و حمایتی، ارائه فرصت های توسعه و پیشرفت شغلی، و قدردانی از تلاش ها و دستاوردهای کارکنان است.
- کنترل: هیچ برنامه ای بدون نظارت و کنترل دقیق نمی تواند به طور موثر اجرا شود. مدیران باید به طور مستمر عملکرد سازمان و کارکنان خود را ارزیابی کنند و در صورت نیاز، اصلاحات لازم را انجام دهند. این امر مستلزم جمع آوری داده ها، تجزیه و تحلیل اطلاعات و تصمیم گیری های مبتنی بر شواهد است.
علاوه بر این چهار وظیفه اصلی، مدیران باید از مهارت های دیگری مانند رهبری، ارتباطات، حل مسئله و تصمیم گیری نیز برخوردار باشند. آنها همچنین باید از دانش عمیق صنعت و بازار خود داشته باشند تا بتوانند با چالش ها و فرصت های پیش رو به طور موثر مقابله کنند.
با سرمایه گذاری در توسعه مهارت ها و دانش مدیران، سازمان ها می توانند از مزایای یک نیروی کار با انگیزه، کارآمد و خلاق بهره مند شوند. این امر به نوبه خود منجر به افزایش بهره وری، سودآوری و مزیت رقابتی در بازار خواهد شد.
انواع سبکهای مدیریت کدامند؟
اینکه چطور تیم یا بخش خود را مدیریت میکنید، تاثیر مستقیمی روی رسیدن آنها به اهدافشان دارد. حرفها و کارهای شما پیامهای قدرتمندی به کارمندان در مورد ارزش قائل شدن برای مشارکت آنها و میزان اعتمادتان به آنها میفرستد. درک سبکهای مختلف مدیریت و اینکه چه زمانی بیشتر و چه زمانی کمتر مفید هستند، میتواند کمک کننده باشد. لیست زیر برخی از سبکهای رایج که مدیران استفاده میکنند را برجسته میکند.
دوراندیش (Visionary)
یک رهبر دوراندیش میداند که چطور اطمینان حاصل کند که همه اعضای تیم، مقصد نهایی شرکت را درک کرده و برای رسیدن به یک هدف مشترک تلاش میکنند. این رهبران معمولا ارتباطگرهای عالی هستند و به شرطی که کارکنان وظایف خود را به طور مؤثر اجرا کنند، به آنها استقلال زیادی میدهند.
دموکراتیک (Democratic)
مدیران دموکراتیک به ورودی کارمندان در فرآیند تصمیمگیری اهمیت میدهند و معمولا بر این باورند که داشتن ایدههای بیشتر بهتر از داشتن چند ایده است. این سبک مدیریت میتواند به توانمندسازی و انگیزه دادن به کارمندان برای رسیدن به اهداف مشترک کمک کند. با این حال، مرتب کردن همه نظرات و رسیدن به اجماع برای تصمیم گیری میتواند زمانبر باشد.
کوچینگ (Coaching)
برخی از مدیران نقش خود را به عنوان یک مربی میبینند که پتانسیل را در کارمندان میبیند و میخواهد به آنها در رشد کمک کند. این میتواند به طور موثری تیمهای قوی بسازد و محیطی ایجاد کند که کارمندان در آن برای تجربه کردن احساس راحتی کنند. کارکنان تحت این سبک معمولا حس استقلال دارند، اما کسانی که به راهنمایی بیشتری نیاز دارند، ممکن است احساس نادیده گرفته شدن کنند.
تحولآفرین (Transformational)
در سبک مدیریت تحولآفرین، مدیران اولویت را بر نوآوری و رشد قرار میدهند. این مدیران کارمندان را تشویق میکنند تا کشف کنند که واقعا به چه چیزی قادر هستند. کارکنان با رهبران تحولآفرین معمولا از کار خود راضی و به آن متعهد هستند، اما باید بتوانند با تغییرات ناگهانی سازگار شوند.
اقتدارگرا (Authoritative)
رهبران اقتدارگرا بدون گرفتن بازخورد از دیگران تصمیمگیری میکنند. این روش زمانی که نیاز به واکنش سریع به یک موقعیت دارید و وقت برای بحث نیست، خوب عمل میکند. اگر بیش از حد روی این روش تکیه کنید، ممکن است شاهد خروج زیاد کارکنان از سازمان و متوقف شدن نوآوری باشید.
10 ویژگی طلایی مدیریت
فهم این ویژگی ها به درک ماهیت، دامنه و اهمیت مدیریت در سازمان ها کمک می کند.
- فراگیر بودن: مدیریت در همه ی سازمان ها، صرف نظر از نوع، اندازه و صنعت، قابل اجرا است.
- هدفمندی: مدیریت بر دستیابی به اهداف و مقاصد مشخص و از پیش تعیین شده تمرکز دارد. مدیران با تعیین اهداف کوتاهمدت و بلندمدت، تلاشها و منابع را برای رسیدن به آنها هماهنگ میکنند. هدفها جهت و انگیزه لازم را به افراد و تیمها میدهند و فعالیتهایشان را به سمت موفقیت کلی سازمان سوق میدهند.
- یکپارچه سازی منابع: مدیریت منابع مختلف مانند منابع انسانی، مالی، مواد و فناوری را گرد هم می آورد و آنها را برای رسیدن به اهداف به کار می گیرد.
- مستمر بودن: مدیریت شامل فعالیت های به هم پیوسته و تکراری است که به طور مداوم برای بهبود عملکرد انجام می شود. مدیران با برنامهریزی، سازماندهی، هدایت و کنترل، سازمان را در چرخهای دائمی قرار میدهند تا با شرایط متغیر سازگار شود، از تجربیات درس بگیرد و عملکرد خود را بهطور مستمر بهبود بخشد.
- پویایی و تطبیق پذیری: مدیریت با شرایط متغیر سازگار شده و به طور فعال به تغییرات داخلی و خارجی پاسخ می دهد.
- تصمیم گیری آگاهانه: مدیران با تجزیه و تحلیل اطلاعات و ارزیابی گزینه ها، تصمیمات آگاهانه ای برای حل مشکلات و استفاده از فرصت ها اتخاذ می کنند.
- توجه به کارکنان: مدیریت بر انگیزش، هدایت و توانمندسازی کارکنان برای رسیدن به اهداف سازمانی تمرکز دارد.
- رویکردی همه جانبه: مدیریت از دانش و مفاهیم رشته های مختلف مانند اقتصاد، روانشناسی و جامعه شناسی برای حل مسائل پیچیده استفاده می کند.
- مسئولیت پذیری: مدیریت بر پایه ی اصول اخلاقی و تعهد به مسئولیت های اجتماعی بنا شده است.
- تمرکز بر نتایج: مدیریت بر دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده و اندازه گیری و ارزیابی عملکرد تاکید دارد.
اهمیت و اهداف مدیریت چیست؟
بقای سازمان: اولین قدم برای هر سازمان، حفظ موجودیت خود است. مدیریت باید با برنامهریزی دقیق، تصمیمگیری درست و استفاده بهینه از منابع، بقا و پایداری سازمان را در بلندمدت تضمین کند.
سودآوری سازمان: کسب سود، موتور محرک رشد و توسعه هر سازمان است. مدیریت باید با افزایش کارایی، کاهش هزینهها و ارائه محصولات و خدمات با کیفیت، سودآوری سازمان را ارتقا دهد.
رشد سازمان: رشد پایدار، کلید موفقیت هر سازمان در دنیای رقابتی امروز است. مدیریت باید با نوآوری، توسعه بازار و سرمایهگذاری در زمینههای جدید، زمینههای رشد و توسعه سازمان را فراهم کند.
ایجاد سازمانی پویا: هر سازمانی در محیطی در حال تغییر کار می کند. مدیران سازمان باید به اعضای خود کمک کنند تا با محیط در حال تغییر سازگار شوند، که در نهایت به بقاء و رشد سازمان کمک می کند. علاوه بر این، مدیریت کارکنان را متقاعد می کند که تغییرات ایجاد شده در سازمان به آینده شغلی آنها کمک خواهد کرد.
اهداف اجتماعی: سازمانها علاوه بر وظایف اقتصادی خود، تعهداتی نیز نسبت به جامعه دارند. این تعهدات شامل مواردی مانند حفاظت از محیط زیست، حمایت از اقشار محروم، و ارائه خدمات به جامعه میشود. مدیریت باید با اتخاذ سیاستها و اقدامات مناسب، این اهداف را دنبال کند.
اهداف شخصی: کارکنان، سرمایههای اصلی هر سازمان هستند. انگیزه و رضایت شغلی آنها، نقشی اساسی در موفقیت سازمان ایفا میکند. مدیریت باید با ایجاد محیطی کاری مناسب، ارائه فرصتهای رشد و توسعه، و احترام به حقوق و نیازهای کارکنان، اهداف شخصی و فردی آنها را نیز در نظر بگیرد.
هر فرد یا کارمند یک سازمان اهداف یا خواسته های متفاوتی دارد که می خواهد در حین انجام وظایف خود به آنها دست یابد. مدیریت باید با ایجاد محیطی کاری مناسب، ارائه فرصتهای رشد و توسعه، و احترام به حقوق و نیازهای کارکنان، در تحقق اهداف شخصی خود در کنار اهداف سازمانی کمک می کند.
معرفی سطوح مدیریت
سازمانها برای بقا و پیشرفت به ساختاری منظم و هدایتی کارآمد نیاز دارند. ساختارهای مدیریتی در سازمانهای مختلف میتوانند متفاوت باشند، اما به طور کلی، مدیریت به سه سطح اصلی تقسیم میشود.
مدیریت ارشد
در راس هرم سازمانی، مدیران ارشد قرار دارند. این افراد، که معمولا با عناوینی مانند مدیرعامل، رئیس هیئت مدیره یا معاونان ارشد شناخته میشوند، وظیفهی تعیین چشمانداز و استراتژی سازمانی را بر عهده دارند. آنها با اتکا به دانش، تجربه و دوراندیشی خود، مسیر کلی سازمان را مشخص میکنند و تصمیماتی کلیدی میگیرند که بر سرنوشت و آیندهی آن اثرگذار خواهد بود.
وظایف اصلی مدیران ارشد
- تعیین هدف، رسالت و ارزشهای بنیادی سازمان
- تدوین استراتژیهای بلندمدت و کوتاهمدت
- نظارت بر عملکرد کلی سازمان و ایجاد هماهنگی بین بخشهای مختلف
- تخصیص منابع مالی و انسانی به صورت بهینه
- ایجاد روابط با ذینفعان کلیدی مانند سهامداران، مشتریان و دولت
مثال: مدیرعامل یک شرکت تولیدی، مدیر ارشد بانک، رئیس دانشگاه
مدیریت میانی
پل ارتباطی میان مدیریت ارشد و سطوح عملیاتی، مدیران میانی هستند. این افراد که معمولا با عناوینی مانند مدیران منطقهای، مدیران دپارتمانها یا سرپرستان ارشد شناخته میشوند، وظیفهی اجرای برنامهها و استراتژیهای تدوینشده توسط مدیران ارشد را بر عهده دارند. آنها با رهبری و هدایت تیمهای کاری، وظایف محوله را به نحو احسن انجام میدهند و گزارش عملکرد خود را به مدیران ارشد ارائه میکنند.
وظایف اصلی مدیران میانی
- برنامهریزی، سازماندهی و کنترل فعالیتهای روزمره در واحدهای تحت نظارت
- ایجاد انگیزه و هدایت کارکنان برای رسیدن به اهداف تعیینشده
- حل مشکلات و چالشهای پیش روی تیمهای کاری
- ارائه گزارش عملکرد به مدیران ارشد
- ایجاد ارتباط موثر با ذینفعان داخلی و خارجی
مثال: مدیر بازاریابی، مدیر تولید، مدیر منابع انسانی
مدیریت عملیاتی
در خط مقدم سازمان و در ارتباط مستقیم با کارکنان عملیاتی، مدیران عملیاتی قرار دارند. این افراد که معمولا با عناوینی مانند سرپرستان، ناظران یا رهبران تیم شناخته میشوند، وظیفهی نظارت بر فعالیتهای روزانه کارکنان و اطمینان از انجام درست وظایف محوله را بر عهده دارند. آنها با ایجاد محیطی کاری مناسب و انگیزهبخش، به کارکنان در انجام وظایف خود به بهترین نحو ممکن کمک میکنند.
وظایف اصلی مدیران عملیاتی
- نظارت بر فعالیتهای روزانه کارکنان و تضمین کیفیت کار آنها
- آموزش و توانمندسازی کارکنان
- حل مشکلات و چالشهای روزمره در محیط کار
- ایجاد انگیزه و روحیه کار تیمی در بین کارکنان
- ارائه گزارش عملکرد به مدیران میانی
مثال: سرپرست شیفت، مدیر شعبه، مدیر پروژه
هر سطح از مدیریت در سازمان، وظایف و چالشهای منحصر به فرد خود را دارد. مدیران ارشد باید با درایت و آیندهنگری، مسیر حرکت سازمان را مشخص کنند. مدیران میانی با اتکا به مهارتهای سازمانی و قدرت رهبری، این مسیر را هموار میکنند. و در نهایت، مدیران عملیاتی با تلاش و تعهد خود، اهداف نهایی را به واقعیت تبدیل میکنند.
توجه داشته باشید که هر یک از سطوح مدیریت در سازمان، نقشی حیاتی در هدایت و هماهنگی فعالیتها برای دستیابی به اهداف سازمانی ایفا میکند. همکاری و تعامل موثر بین این سطوح، رمز موفقیت هر سازمانی است.
کلام آخر
پشت هر محصول عالی، شرکت پررونق یا سازمانی موفق، مدیریتی کارآمد وجود دارد که عملکردهای داخلی آن را هماهنگ می کند. در واقع یک مدیریت موفق به ایده ها بال میدهد و آنها را به ارزش واقعی تبدیل می کند.
مدیریت، شیوه سازماندهی و هدایت جریان کار، عملیات و افراد تشکیل دهنده مجموعه ای برای رسیدن به اهداف شرکت است. هدف اصلی مدیریت، ایجاد محیطی است که کارکنان را برای کارآمدی و اثرگذاری بیشتر توانمند سازد. یک ساختار سازمانی محکم، راهنمای کارکنان است و مسیر آنها را تعیین می کند.
سوالات متداول
-
مدیر کل بالاترین مقام اجرایی در سازمان - مدیر مارکتینگ مسئول برنامهریزی و اجرای استراتژیهای بازاریابی - مدیر استراتژیک مسئول تدوین و اجرای استراتژیهای بلندمدت سازمان - مدیر فروش مسئول هدایت و نظارت بر تیم فروش - مدیر منابع انسانی مسئول استخدام، آموزش، و مدیریت کارکنان - مدیر روابط عمومی مسئول حفظ و ارتقای وجهه عمومی سازمان - مدیر مالی مسئول مدیریت امور مالی سازمان و…
-
کتاب مدیران و چالش های تصمیم گیری، کتاب مشاوره مدیریت پیتر بلاک، کتاب استعاره های سازمان، کتاب مدیریت رفتار سازمانی رابینز و…