کتاب تئوری انتخاب (Choice Theory) یکی از ارزشمندترین و بهترین کتابهایی است که تاکنون در زمینه رشد و توسعه فردی نوشته شده و بسیاری از نویسندگان و متخصصان روانشناسی و رشد فردی از این کتاب در سخنرانیها و مقالات خود استفاده میکنند. دغدغه اصلی ویلیام گلسر، انتخابهای انسانها است. او بر این باور است که ریشه بسیاری از رفتارهای ما در انتخابهایی است که داریم. او معتقد است که اگر انتخابهای خود را اصلاح کنیم، رفتارهایمان هم اصلاح خواهد شد.
ولیلیام گلسر در کتاب تئوری انتخاب بر مرکز کنترل درونی انسانها تأکید میکند و میگوید اگر این مرکز به اندازه کافی قوی شود، قطعاً مشکلات و مصایب انسانها به قدر زیادی کاهش مییابد. سبک او، روانشناسی کنترل درونی است. او میگوید برای خوشبختی و سعادت ما باید انتخابها، رفتارها و تحلیلهای خودمان را اصلاح کنیم و اجازه ندهیم که دنیای بیرون هر تأثیری که دلش خواست روی ما بگذارد. در ادامه این مقاله تصمیم داریم مهمترین درسها و نکات کتاب تئوری انتخاب را مرور و بررسی کنیم. در صورتی که تمایل دارید با روانشناسی کنترل درونی و طرز کار آن آشنا شوید، تا پایان این مقاله با ما همراه بمانید.
آشنایی با ویلیام گلسر، نویسنده کتاب تئوری انتخاب
ویلیام گلسر (William Glasser) در سال 1925 در ایالات متحده چشم به جهان گشود. او در زمینه روانپزشکی فعالیت میکرد و فعالیتهای پژوهشی او باعث شد که به توسعه و گسترش واقعیت درمانی و تئوری انتخاب روی بیاورد. او در زمینه توسعه فردی فعالیتهای بسیاری انجام داد و همیشه روی انتخاب، مسئولیتپذیری شخصی و دگرگونی شخصیت تمرکز داشت.
وی تلاش کرد که در حوزه روانپزشکی انقلابی به وجود بیاورد؛ چون معتقد بود که یک روانپزشک باید در آغاز تمرکز خود را روی مشاوره بگذارد و بعد از آن سراغ تجویز داروهای شیمیایی برود. او بر این باور بود که روانپزشکان دارند از درمان ریشهای و اساسی مشکلات فرار میکنند.
کتاب تئوری انتخاب یکی از مهمترین و ارزندهترین کتابهایی است که او پس از تحقیق و پژوهش فراوان به بازار عرضه کرد. وی در این کتاب همه مسائل را به رفتارها و انتخابهای خود انسان نسبت میدهد و بر این باور است که انسان اگر بخواهد میتواند انتخاب کند و تأثیر محیط بیرون را روی خودش کاهش دهد. در ادامه به یکی از بخشهای مهم کتاب تئوری انتخاب اشاره خواهیم کرد:
تقریباً همه رفتارهای مهم ما از جنس انتخاب هستند. در اینجا واژه رفتار، صرفاً در ساختن و مدیریت رابطهها، تصمیمهای روزمره و انتخابهایی که آشکارا و آگاهانه انجام میدهیم خلاصه نمیشود. حتی افسردگی یا اندوه هم یک رفتار انتخابی است؛ رفتاری که هر چند ناآگاهانه اما بر اساس تحلیل منافع و دستاوردها و هزینهها انتخاب میشود. به همین علت، افسردگی کردن در مقایسه با اصطلاح افسرده بودن، دقیقتر است.
مهمترین درس ها و نکات کتاب تئوری انتخاب (Choice Theory)
کتاب تئوری انتخاب به ما یاد میدهد که باید مرکز کنترل درونی خودمان را تقویت کنیم تا بتوانیم خیلی راحت با مسائل مختلفی که با آنها روبرو میشویم، کنار بیاییم. در ادامه این بخش از مقاله قصد داریم با چند مورد از مهمترین درسها و نکات کتاب تئوری انتخاب آشنا شویم و برای تقویت مرکز کنترل درونی خود تلاش کنیم.
۱. مرکز کنترل درونی چیست؟
ما مدام در حال انتخاب کردن هستیم. یک موقعیت در زندگی ما پیش میآید و ما باید در مورد آن دست به انتخاب بزنیم و موضع خودمان را مشخص کنیم. وقتی انتخاب خودمان را میکنیم، قاعدتاً نتایجی برای ما اتفاق میفتد. قطعاً ما این انتخابها را در یک شرایط مشخص و معین انجام دادهایم و این شرایط هم به صورت ناخودآگاه روی انتخابهای ما تأثیر دارد.
سوالی که باید هر کس جواب دهد این است که وقتی نتایج حاصل شد و ما به این نتایج فکر کردیم، چه سهمی از این نتایج را به انتخابهای خودمان و چه سهمی را به شرایط و موقعیتی که در آن قرار داریم نسبت میدهیم. قطعاً یک سری افراد سهم شرایط را بیشتر از انتخابهای خودشان میدانند. این دسته از افراد، مرکز کنترلشان بیرونی است. برخی افراد هم بر این باور هستند که سهم انتخابها و تصمیمهای خودشان بیشتر از شرایط و موقعیت است و از این جهت، مرکز کنترلشان درونی است.
کسانی که مرکز کنترلشان درونی است به خوبی میدانند که وضعیت و شرایط فعلی آنها تحت تأثیر عواملی است که قابل کنترل هستند. تلاش و انگیزه دو مورد از این عوامل قابل کنترل است. این در حالی است که وقتی کسی مرکز کنترلش بیرونی باشد مدام فکر میکند که وضعیت کنونی او تابع عواملی است که از کنترل او خارج هستند. ویلیام گلسر در کتاب تئوری انتخاب تمام تلاش و کوشش خودش را میکند که مرکز کنترل انسانها را درونی کند و به آنها بگوید که سهم انتخابها و رفتارهای ما خیلی بیشتر از شرایط و موقعیت است. وقتی روانشناسی کنترل بیرونی حاکم باشد، میتوان انسانها را با تنبیه و تشویق مدیریت کرد. در کتاب تئوری انتخاب میخوانیم:
پیشفرض عملیاتی روانشناسی کنترل بیرونی این است که افرادی را که کار اشتباه انجام میدهند، تنبیه کنید تا آن کاری را که شما فکر میکنید درست است انجام دهند. سپس به آنها پاداش دهید تا الگوی رفتاری جدید را حفظ و تثبیت کنید. این پیشفرض غالبِ الگوی ذهنی اکثر افراد روی این کره خاکی است.
آقای گلسر بر این باور است که انسانها باید این طرز فکر مرکز کنترل بیرونی را کنار بگذارد و به اصل و ریشه انسانی خود برگردند. انسانی که در پی رشد فردی و رسیدن به موفقیتهای بزرگ و ارزشمند است، باید بداند که همه چیز از انتخابها، رفتارها و تحلیلهای خودش سرچشمه میگیرد. دو انسان در یک شرایط یکسان قرار میگیرند، چرا یکی به یک پزشک مشهور و دیگری به یک سارق معروف تبدیل میشود؟ قطعاً انتخابهای ما اهمیت زیادی دارد.
۲. نیازها و احساسات پایه ای و اساسی انسان، عامل اصلی مشوق ذهن ماست
گلسر برای اولین بار تئوری انتخاب را مطرح کرد و معتقد بود که ذهن ما، بیوقفه ما را تشویق میکند که به رفع 5 نیاز پایه و اساسی موجود در ژنهای خود (زنده ماندن و بقا، تفریح، آزادی، قدرت، عشق و تعلق خاطر) بپردازیم. تئوری انتخاب جایگزین خوبی برای روانشناسی کنترلی بیرونی است.
نظریه انتخاب معتقد است ما توانایی این را داریم برای زندگی خود تصمیم بگیریم، دست به انتخاب بزنیم و کنترل کردن زندگی را تمرین کنیم. ما به عنوان انسان نباید اجازه دهیم که تشویقها و تنبیهها، کنترل ما را در دست بگیرند. این نظریه به ما میآموزد که بیشترین انگیزه ما مربوط به آن لحظهای است که یک چیزی را میخواهیم. وقتی چیزی را میخواهیم تمام تلاش خود را برای تحقق آن به کار میبندیم و آنجاست که میفهمیم که میتوانیم تأثیر شرایط و عوامل بیرونی را کاهش دهیم.
۳. آنچه اهمیت دارد، درک ما از واقعیت است
یکی دیگر از مسائل مهمی که کتاب تئوری انتخاب به ما یاد میدهد، متفاوت بودن درک انسانها از واقعیت است. درست است که همه در یک جهان زندگی میکنیم و ممکن است جلوی چشم ما یک اتفاق بیفتد ولی باز هم درک افراد از آن اتفاق با هم فرق دارد. ویلیام گلسر در کتاب تئوری انتخاب میگوید:
ما بر اساس آنچه که از واقعیت درک میکنیم رفتار میکنیم و این رفتار میتواند درست یا اشتباه باشد. اطلاعاتی که ما با درک از واقعیت بدست میآوریم از سه فیلتر مجزا عبور میکند. فیلتر حسی، فیلتر دانش، فیلتر مقدار. به خاطر این سه فیلتر، ممکن است دو یا چند نفر شاهد یک واقعه یکسان باشند یا در یک فعالیت یکسان شرکت کنند و در آخر برداشتهایی متفاوتی داشته باشند.
۴. پیاده سازی کتاب تئوری انتخاب در مدارس معجزه می کند
اگر مباحث کتاب تئوری انتخاب را در مدارس و کلاسهای درس به کار بگیرید، مطمئن باشید که یک تحول در حوزه آموزش و پروش کشور اتفاق میفتد. انسانهای بسیاری در جهان امروز واقعاً به چنین درسها آموزههایی نیاز دارند و اگر بتوانیم به این افراد کمک کنیم که مرکز کنترل خود را بیشتر به سمت درونی شدن ببرند، مطمئناً میتوانند تحولات بزرگی در زندگی خودشان ایجاد کنند. در صورتی که مدارس میخواهند این نظریه را پیادهسازی و اجرا کنند، باید سه شاخصه مهم زیر را رعایت کنند:
ویژگی اول: به حداقل رساندن اجبار
معلمها به جای اینکه تلاش کنند تا با استفاده از تشویقها و تنبیهها، دانش آموزان را به سمت یک رفتار مشخص سوق دهند، میتوانند روابط مثبتی با آنها ایجاد کنند و آنها را بدون اجبار اداره میکنند. اجبار هرگز روابط زیبا و باکیفیت به وجود نمیآورد. مدارسی که بر اساس تئوری انتخاب اداره میشوند، تمایل دارند که مسئولیتپذیری را به دانش آموزان بیاموزند و کسی که مسئولیتپذیری را آموخت، زندگیش متحول میشود.
ویژگی دوم: تمرکز روی کیفیت
معلمان انتظار دارند که دانش آموزان به مفاهیم تسلط داشته باشند و آنها به گرفتن امتحان مجدد ترغیب میکنند. آنها این کار را تا زمانی ادامه میدهند که دانش آموزان کیفیت و صلاحیت خود را نشان دهند. این در حالی است که معنای واقعی کیفیت در آموزش این نیست. کسی که دنبال کیفیت در آموزش باشد سعی میکند آموختههای دانش آموزان را به عمل تبدیل کند. همانطور که سعدی در جمله گرانبهای زیر میگوید:
یکی را گفتند: عالم بی عمل به چه ماند؟ گفت: به زنبور بی عسل!
بنابراین آموزش کیفیتمحور مربوط به زمانی است که ما دنبال عمل دانش آموزان هستیم و میخواهیم بدانیم که آیا این آموزشها روی آنها تأثیری گذاشته با خیر! در صورتی که میخواهید بدانید یک مدرسه بر اساس تئوری انتخاب اداره میشود یا خیر، به رفتار و میزان اضطراب دانش آموزان آن نگاه کنید. در مدارس مبتنی بر کتاب تئوری انتخاب، دانش آموز آرامش بیشتری دارد؛ چون مدام با امتحانهای سخت و مکرر، کیفیت آموزش او را ارزیابی نمیکنند؛ بلکه سعی میکنند دانش آموزان را به سمت عمل کردن به آموزشها و تحقیق کردن در مورد آن سوق دهند.
ویژگی سوم: خودارزیابی
یکی دیگر از موارد مهمی که تئوری انتخاب به ما آموزش میدهد و میتوانیم در مدارس پیاده کنیم، خودارزیابی است. دانش آموزان باید یاد بگیرند که عملکرد روتین خودشان را بررسی کنند. با این کار دانش آموزان از حالت اجبار خارج میشوند و خودشان بررسی میکنند که آیا امروز عملکرد خوبی داشتهاند یا باید برای بهبود بیشتر عملکرد خودشان تلاش کنند. ترغیب و تشویق دانش آموزان به ارزیابی خود، باعث افزایش مسئولیتپذیری در وجود آنها میشود و همچنین به آنها کمک میکند تا اهداف خود را دنبال کنند و در نهایت به یک تصمیمگیرنده ماهر تبدیل شوند.
5. ده اصل اساسی نظریه انتخاب
- تنها کسی که ما میتوانیم رفتارهایش را کنترل کنیم، خودمان هستیم. در واقع ما توانایی کنترل رفتارهای کسی جز خودمان را نداریم. بنابراین باید تا حد امکان به جای تغییر دادن دیگران، روی خودمان کار کنیم.
- تنها چیزی که بین ما و دیگران رد و بدل میشود، اطلاعات است. اینکه با این اطلاعات چه کنیم، به انتخاب خودمان بستگی دارد. گاهی مواقع این اطلاعات میتواند شخصی را به خوشبختی یا نابودی بکشاند.
- تمام مشکلات روانشناختی بلندمدت، از جنس «مشکلات در رابطه» هستند. بنابراین باید به فکر اصلاح روابط خود با دیگران باشیم.
- مشکل رابطهای، همواره بخشی از زندگی کنونی ما است. ما میتوانیم از خیلی چیزها آزاد شویم اما هرگز نمیتوانیم بدون حداقل یک رابطه شخصی رضایتبخش، شادمانه زندگی کنیم.
- رویدادهای دردناک گذشته، در آنچه امروز هستیم نقش مهمی دارند اما مرور دوباره آنها، کمک چندانی به نیاز امروز ما (بهبود رابطهی فعلیمان) نمیکند.
- ما پنج محرک اصلی ژنتیکی داریم: نیاز به زنده ماندن، نیاز به عشق و تعلق خاطر، نیاز به قدرت، نیاز به آزادی، نیاز به تفریح.
- ما برای تأمین این نیازها، باید یک یا چند تصویر را در دنیای کیفی خود بهبود دهیم. دنیای کیفی بخشی از دنیای ماست که از مهمترین چیزهایی که میدانیم و میشناسیم تشکیل شده است.
- ما از لحظه تولد تا مرگ، مشغول رفتار کردن هستیم. به صورت کلی رفتار کلی (Total Behavuir) از چهار بخش جداییناپذیر تشکیل شده است: عمل، فکر، احساس و فیزیولوژی.
- رفتارها همیشه باید در قالب فعل یا مصدر بیان شوند و حتماً خودمان فاعل جملهها باشیم. به جای من افسرده شدهام یا دچار افسردگی هستم، بگوییم من انتخاب کردهام افسرده باشم، من افسردگی میکنم یا خودم را افسرده کردهام.
- رفتارها همیشه انتخابی است. البته ما روی دو بخش فکر و عمل قدرت انتخاب داریم و فیزیولوژی و احساس به عنوان تابعی از این انتخاب ما، تحت تأثیر قرار میگیرند.
بهترین ترجمه کتاب تئوری انتخاب اثر ویلیام گلسر
کتاب تئوری انتخاب به قدری مهم و ارزشمند است که مترجمان ایرانی بسیاری تصمیم گرفتند این کتاب را ترجمه کنند و در اختیار فارسیزبانان قرار دهند. خوشبختانه در حال حاضر ترجمههای مختلفی از این کتاب در بازار موجود است. از دیدگاه همیار آکادمی، بهترین ترجمه این کتاب به دکتر علی صاحبی تعلق دارد. وی تمام تلاش و کوشش خود را برای ترجمه این اثر گرانبها به کار گرفت و توانست ترجمهای روان، شیوا و قابل فهم ارائه دهد. این ترجمه بینظیر را انتشارات سایه سخن منتشر و روانه بازار کرد. در صورتی که تمایل دارید این کتاب را به صورت اینترنتی خریداری کنید، کافی است به سایت انتشارات سایه سخن مراجعه کنید.
مرکز کنترل درونی یا بیرونی؟ انتخاب با شماست!
یکی از سوالات مهمی که هر انسان باید از خودش بپرسد این است که سرنوشت زندگی من چیست؟ چه عواملی میتواند روی زندگی من تأثیر بگذارد؟ آیا انسان واقعاً از موهبت و نعمت آزادی برخوردار است یا اینکه سرنوشت انسان به دست خودش نیست؟ هر پاسخی که به این پرسشها بدهیم نشان میدهد که چه طرز فکری داریم و آینده در گرو طرز فکر امروز ماست. کتاب تئوری انتخاب تمام تلاش خودش را میکند که انسان را موجودی آزاد نشان دهد و به ما بگوید که سرنوشتمان به دست خودمان است. این ما هستیم که با انتخابها و تحلیلهایمان، زندگی خود را شکل میدهیم و به آن رنگ و بو میبخشیم.
ویلیام گلسر در این کتاب روی تقویت مرکز کنترل درونی تمرکز دارد و سعی میکند که مسئولیتپذیری مخاطبان را افزایش دهد. در صورتی که این مقاله برای شما مفید و آموزنده بود، پیشنهاد میشود خلاصه کتاب نگرش یعنی همه چیز را مطالعه کنید. این کتاب هم پر از درسهای مهمی است که به ما کمک میکند نگرش خود را تغییر دهیم و تحلیل بهتری از واقعیتهای جهان داشته باشیم.
مرکز کنترل شما درونی یا بیرونی است؟ از نظر شما داشتن مرکز کنترل درونی چه مزایا و معایبی دارد؟ آیا تاکنون برای درونی کردن مرکز کنترل خودتان تلاش کردهاید؟ آیا تا به حال کتابی در این زمینه مطالعه کردهاید؟ بهترین کتابی که در رابطه با مسئولیتپذیری مطالعه کردهاید، چه کتابی بوده است؟ لطفاً نظرها و پیشنهادهای خود را با ما و همراهان همیار آکادمی در زیر همین پست به اشتراک بگذارید.
اشتراک گذاری
آدميزاد فقط با آب و نان و هوا نيست كه زنده است. آدم به عشق آدم زنده است. من عاشق نوشتن و خواندنم؛ نوشتن و خواندنی که سایر انسانها را داناتر و تواناتر کند!